loading...
قرآن و عترت
فرزاد بازدید : 58 دوشنبه 31 تیر 1392 نظرات (2)

شریعت و طریقت در حقیقت سلوک عرفانی تشیع

شریعت، طریقت و حقیقت در عرفان عملی، شهرت به سزایی دارد. در این که تا چه اندازه چنین تقسیمی در عرفان اسلامی، به خصوص در سلوک عرفانی تشیع، مقرون به صحت و مورد پذیرش است واصولاً چنین تقسیم بندی در خط مشی اسلامی، واقعیت دارد یا نه، یک حقیقت است یا بدعت، و آنچه عارفان بزرگ درباره آن گفته و نوشته اند، مبتنی بر دلایل نقلی و عقلی است یا تنها یک تفسیر به رأی، اختلاف نظر وجود دارد.
بسیاری از فقیهان در این تقسیم به دیده انکار نگریسته و دلایل قابل قبولی برای آن به عنوان موضوع اسلامی نیافته اند.
در نقطه مقابل، عارفان بزرگ، آن را از مسلمات اسلامی دانسته و انکار آن را در حد انکار ضروری اسلام و گاهی به مرحله کفر نزدیک دانسته اند.(1)
برای پاسخ به پرسش های بالا و قضاوت صحیح در این مورد که دچار تصدیق قبل از تصور نشویم و از طرفی با ادعای بررسی حق و حقیقت، پا روی عدل و انصاف نگذاشته باشیم، توضیح چند موضوع را هر چند مختصر لازم می دانیم:
لزوم تقید به حدود شرع مقدس
در سلوک عرفانی مکتب اسلام، به خصوص مذهب تشیع، رعایت حدود و ثغور شرع مقدس واطاعت از اوامر و نواهی الهی برای صعود به مقامات معنوی، امری اجتناب ناپذیر و لزوم پای بندی به ظواهر شریعت برای دست یابی به باطن و حقیقت آن، هیچ جای تردید ندارد.
سالکِ عارفی که به قرب الی اللّه و مقام لقا و فناء فی اللّه چشم دوخته ـ و این حقیقتی است برتر از آنچه توده مؤمنان بدان می اندیشند ـ نه تنها باید به انجام واجبات و ترک محرمات مقید باشد، بلکه بسیاری از مستحبات همراه با ترک مکروهات را باید مد نظر داشته و به آن ها به چشم تکلیف الزامی نگاه کند.
تأکید قرآن کریم در بیشتر آیات بر عمل صالح، جهاد، استقامت، اطاعت از خدا و رسول، سرعت در کار خیر، لزوم تسلیم کامل در برابر خواسته های حضرت حق و هم چنین توجه به آیات شریفه ای که اوصاف مؤمنان، پرهیزکاران، صالحان، عباداللّه مخبتین(2) و... را بیان می کند جای هیچ شکی باقی نمی گذارد که نه ایمان بدون عمل صالح مفید است و نه عبادت و عمل صالح بدون ایمان. هم چنین تخلف از اوامر و نواهی خداوند و نادیده گرفتن ضوابط و احکام او، بزرگ ترین عامل طرد و لعن الهی و دوری از ساحت قدس او خواهد بود، و این قانون کلی حتی نسبت به پیامبران، استثنایی قایل نشده است.
برای مشاهده ادامه متن به ادامه مطلب بروید
فرزاد بازدید : 57 دوشنبه 31 تیر 1392 نظرات (0)
امام صادق (ع) پایه گذار عرفان

چند تن از عارفان و مورخين اسلامي مي گويند كه حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) در محضر درس پدرش حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) عرفان هم تحصيل مي كرده است .

شيخ عطار نويسنده كتاب ( تذكره الاولياء ) از اين دسته است در صورتي كه عرفان در قرن اول هجري وجود نداشته و اگر موجود بوده ياري به شكل مكتب در نيامده بود . شايد انديشه هاي عرفاني در آن قرن موجود بوده و بعضي از متفكرين اسلامي آن را به زبان مي آورده اند .

اما در قرن اول هجري هيچ مكتب عرفاني وجود نداشته كه در آن يك نوع بخخصوص از عرفان مورد بحث قرار بگيرد و يك پير يا مراد يا غوث ، عده اي از مريدان را دور خود داشته باشد و عرفان را به آنها بياموزد . ديگر اين كه عرفان نوعي از تجلي افكار بوده كه با درس كلاسيك ، رابطه اي نداشته و مراد يا قطب ، به مريدان خود درس نمي داده و از آنها عمل مي خواسته است و مي گفته كه درس عشق را به وسيله قلم و كاغذ و دفتر نمي توان آموخت ( بشوي اوراق اگر همدرس مائي - كه درس عشق در دفتر نباشد ) .

عرفان از قرن دوم هجري بوجود آمد يا اين كه در آن قرن داراي مكتب شد و قبل از آن مكتب نداشته است . ميدانيم كه تذكره الاولياء يكي از كتب مشهور و در نظر بعضي از فضلاء از كتب معتبر دنياي اسلامي است. اما در آن كتاب خبرهائي نقل شده كه نادرست بودن آن قابل ترديد نيست و يكي از آن اخبار اين است كه ( با يزيد بسطامي ) عارف معروف مدتي در محضر حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) به سر مي برده و شاگرد او بوده و عرفان را از وي مي آموخته است .

بنابرگفته تذكره الاولياء با يزيد بسطامي بعد از اين كه علوم را فرا گرفت و وارد عرفان شد براي اينكه عارف كامل بشود لازم دانست كه به خدمت عرفاي بزرگ جهان برسد . لذا از بسطام خارج شد و مدت سي سال با تحمل گرسنگي و محروميت هاي ديگر به خدمت عارفان بزرگ رسيد در آن مدت ، محضر يكصد و سيزده عارف را ادراك كرد كه آخرين آنها حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) بود.

هر روز با يزيد بسطامي به حضور حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) مي رسيد و به دقت گوش فرا مي داد و گفته هاي او را بخاطر مي سپرد و چشم از وي بر نمي داشت .
يك روز حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) به او گفت : با يزيد آن كتاب را كه در طاق ( طاقچه ) بالاي سر تو مي باشد بردار و به من بده . با يزيد گفت : كدام طاق ( طاقچه ) را مي گوئي ؟ حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) گفت : تو مدتي است كه به اينجا مي آئي و آيا هنوز طاق را نديده اي ؟ با يزيد بسطامي گفت : من در اينجا ، غير از تو كسي را نمي ديدم چون براي ديدن تو آمده ام . حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) بعد از شنيدن اين گفته گفت : اي با يزيد دوره تعليم تو به پايان رسيده و به تو اجازه ميدهم كه به بسطام مراجعت نمائي و در آنجا مشغول ارشاد خلق باشي .
برای مشاهده ادامه متن به ادامه مطلب بروید
فرزاد بازدید : 65 دوشنبه 31 تیر 1392 نظرات (0)
آموزه های عرفانی از مکتب امام حسین(ع)

محتوای نوشتار حاضر به برخی از مؤلفه ها و آموزه های اخلاقی و عرفانی پرداخته است و موارد و مصادیق منتخب به جهت تاکید آن امام همام و کاربردی بودن آن می باشد . نخست سعی شده تا ماهیت و جایگاه انسان در نظام تکوین مشخص شده، سپس اوصافی که از منظر اولیای دین می تواند او را به جایگاه حقیقی خویش قرار دهد مورد بررسی قرار گرفته است . مفهوم زهد، راضی بودن به رضای حق، معنای خوف، توکل، صبر و استقامت، غیبت و آثار زیانبار فردی و اجتماعی آن از جمله این اوصاف و مؤلفه ها می باشد .

مقوله اخلاق و عرفان از غنی ترین مفاهیمی است که در فرهنگ دینی ما متجلی است . نماد اخلاق قیم ترین حلقه ای است که نگین عرفان آن را مزین ساخته است .

ارباب فضیلت و صاحبان کرامت در سیره علمی و عملی خود، به اثبات رسانده اند که حیات انسانی در سایه ارزشهای دینی و عرفان نظری و عملی مقدور است و تا خلعت عرفان و ردای سیرت کریمان بر اندام آدمی آراسته نگردد و این موجود، متخلق به اخلاق الهی نشود، هر گونه ارزش و کرامت انسانی در حیات فردی و اجتماعی، متاعی گمشده است . انسان با ارزش های اخلاقی از حیات بدوی به حیات طیب گام بر می دارد و با عرفان و معرفت مراحل کمال را طی می کند .

پیشوای سوم شیعیان و خورشید تابان عارفان که نامش با تمام جمال در عالم ملک و ملکوت متجلی است، عبارات و بیاناتی علاوه بر سیره عملی خویش، به یادگار گذاشته است که بی شک توجه، معرفت و عمل به آن، می تواند بلندترین مقام را برای انسان به ارمغان آورده و او را از حضیض ذلت به اوج عزت برساند . هر چند تردیدی نیست که آموزه های عرفانی و اخلاقی در بیانات امام علیه السلام بسیار بیشتر و عمیق تر از آن است که نگارنده، به قلم آورده، ولی از باب این که آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید، به برخی از آنها در این مقاله اشاره می شود .

جایگاه انسان در کلام امام علیه السلام

براستی «انسان » به چه معناست; اجمال پاسخ، این است که انسان از ماده «انس » به معنای ایناس الی الحق می باشد; (2) یعنی انسان را از آن حیث، «انسان » گفته اند که با ذات حق، انس و الفت دارد . بنابراین، همه انسانیت او در همین نکته نهفته است که او با حق مرتبط می باشد; اگر این پیوند و ارتباط قطع گردد او از مفهوم انسان هیچ حظ و بهره ای نبرده است .

در اتصاف انسان به فضایل اخلاقی و نیل به کمال انسانی همین بس که امام حسین علیه السلام می فرماید:
برای مشاهده ادامه متن به ادامه مطلب بروید

 

فرزاد بازدید : 56 یکشنبه 30 تیر 1392 نظرات (0)
کرامت انسان

یکی از ویژگی‌های جامعه دین مدار،اخلاق اجتماعی «کرامت محور» است.به گونه‌ای که می‌توان حفظ کرامت دیگران را اساسی‌ترین رکن در اخلاقی اجتماعی مؤمن دانست.از نظر قرآن،کرامت فرزندان آدم(ع)،موهبتی الهی است،که همزاد و همراه با خلقت جسمانی اوست،زیراخدای متعال،«نوع انسان» را به عنوان کریم معرفی کرد و فرمود:«لقد کرمنا بنی آدم؛همانا فرزندان آدم را گرامی داشتیم».(سوره اسراء،آیه 70) یعنی نوع انسان،«کریم» خلق شده است.انبیاء نیز آمدند،تا انسان‌ها را با عزّت کنند و از پستی‌ها برهانند.بنابراین حضرت رسول اکرم(ص) فرمود:«انّما بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق؛من برای تکمیل مکارم اخلاق مبعوث شده‌ام».1روشن است که اگر بعثت پیامبران نبود بشر با بوسه زدن بر پای بت‌ها و سجده‌کردن و قربانی آوردن برای آنها همچنان،کرامت خود را به رایگان می‌فروخت،به گفته عارف رومی:گر نبودی کوشش احمد، تو هم می‌پرستیدی چو اجدادت صنم!

از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است،حفظ و توسعه کرامت او نیز در گرو ارتباطات جمعی و گروهی است.به دلایل و بلکه به بهانه‌های مختلف،باید در روابط اجتماعی،شخصیت دیگران را ارتقاء داد.خویشاوند، فقیر، میهمان، سید، فقیه، دوست شیعه، غریب، هم کیش و… باید از این حق برخوردار باشند.کرامت‌ورزی ابعاد مختلفی دارد،مالی، آبرویی، عاطفی، اجتماعی و… و بسیاری از گفتارها و کردارها مانند:غیبت، تهمت، بدبینی، تجسس، اشاعه فحشا و… از آن جهت در محدوده خط قرمز قرار گرفته و گناه شمرده شده‌اند که کرامت و شخصیت دیگران را پایمال می‌کنند.امام صادق(ع) در ضمن حدیثی می‌فرماید:مسلمان بر مسلمان،هفت حق واجب دارد،آسان‌ترین آن این است که:«…ان تحبّ له ما تحب لنفسک و تکره له ما تکره لنفسک؛آنچه برای خود می‌پسندی،برای دیگران هم بپسند و آنچه برای خود خوش نمی‌داری،برای دیگران هم خوش مدار». 2

علی(ع)در وصیت خود به فرزندش امام حسن(ع)فرمود:«خویشتن را ترازوی ما بین خود و دیگران قرار ده».

«لاتظلم کما لاتحبّ أن تظلم؛ستم روا مدار،آن گونه که دوست نداری به تو ستم شود»؛

«أحسن کما تحبّ أن یحسن الیک؛نیکوکار باش،آن گونه که دوستداری به تو نیکی کنند»؛

«استقبح من نفسک ما تسقبح من غیرک؛آنچه را که برای دیگران زشت می‌داری برای خود نیز زشت بشمار».

«و ارض من الناس بما ترضاه لهم من نفسک؛برای مردم به چیزی راضی باش که برای خود می‌پسندی».3

از آنجا که هر انسانی از دیگران انتظار دارد که کرامتش را حفظ کنند،خود نیز باید در حفظ کرامت دیگران بکوشد.

در روایات،به گونه‌های مختلفی به تکریم دیگران سفارش شده است،که در اینجا به بیان چند نمونه اکتفا می کنیم.

بزرگداشت سالخوردگان
امام صادق(ع) فرمود:«من اجلال اللّه عزوجل،اجلال المؤمن ذی الشیبة و من أکرم مؤمناً فبکرامة الله بدأ؛بخشی از اجلال خداوند، اجلال مؤمن سالخورده است و هر کسی مؤمنی را گرامی بدارد،خدا را گرامی داشته است».4

تکریم اهل دانش
رسول خدا(ص) فرمود:«من أراد رضائی فلیکرم صدیقی قالوا یا رسول الله من صدیقک قال صدیقی طالب العلم؛هر کس رضایت مرا می‌خواهد، دوست مرا تکریم کند،عرض کردند:یا رسول الله دوست شما کیست؟فرمود:دوست من،کسی است که در جستجوی علم است.و کسی که او را گرامی بدارد مرا گرامی داشته و کسی که مرا گرامی بدارد خدا را گرامی داشته و کسی که خدا را گرامی بدارد بهشت برای اوست».5

 

برای مشاهده ادامه متن به ادامه مطلب بروید
فرزاد بازدید : 72 یکشنبه 30 تیر 1392 نظرات (0)

 

قرب به خدا

انسان بر خلاف همه موجودات جهان آفرینش، دو بعدی است: نخست بعد حیوانی او که از این جهت یعنی از جهت تغذیه، زیست، تناسل، تکثیر نوع و... با سایر موجودات زنده مشترکات زیادی دارد. اما بعد ثانوی او که همان خصوصیت منحصر به فرد اوست و از جهت قوای دماغی و حالات روحی و ویژگیهای نفسانی با سایر موجودات زنده متفاوت است و این خود محور اصلی تمایز او از دیگر جانداران می باشد.
آیا رشد انسان به این است که فقط به یک بعد از خود برسد; مثلا به بعد حیوانی که خور و خواب و خشم و شهوت است بپردازد و یا به کلی از خوردن و لذت بردن خودداری کند و فقط به جنبه های انسانی بپردازد. این هم در اسلام مذمت شده است، لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم عثمان بن مظعون را که خانه و زندگی را ترک کرده بود و به گوشه نشینی و عبادت پرداخته بود مذمت کرد و وی را از این کار منع کرد. بنابراین باید دید رشد و کمال انسان در گرو چه چیز ممکن است؟
جواب صحیح این است که انسان یا هر موجودی از سویی یک کمال نهایی و اصلی دارد، و از سوی دیگر کمالات فرعی و وسیله ای و مقدمه ای، آنچه مربوط به کمال اصلی انسان است هر چه رشد کند و شدت یابد خوب است، و اما کمالات فرعی و وسیله ای باید در حدی که برای پیشرفت کمال نهایی و اصلی مؤثر است پیش برود ولی در آن جا که ضربه به رشد اصلی می زند کنترل شود; مثلا اگر قوای بدنی انسان قوی شود ولی ضرر به رشد معنوی و کمال انسانی او نزند، این رشد خوب است، اگر انسان شبانه روز به فکر خوردن و ورزش بدن و سلامت جسم خود باشد و از رشد معنوی غافل شود درست است که کمال بدنی قابل تحصیل است اما چون به عبادت، تحصیل علم و کارهای نیکوی دیگر نمی رسد این کمال نیست بلکه ضرر است. پس ما باید کمال انسانی را این گونه تعریف کنیم: مجموع روابطی که بین قوای مختلف انسان هست به گونه ای تکامل یابد که برای رشد نهایی و اصلی اش مضر نباشد که هیچ بلکه مناسب هم باشد. بدن هرچه قوی شود خوب است به شرط آن که برای جهات روحی ضرر نداشته باشد و صاحب آن از معنویات و مسائل روحی غافل نباشد.
پس انسان کامل کسی است که تمام تلاش و کوشش را صرف همه قوا و ابعاد وجودی اش کند تا انسان کامل شود.
باید توجه داشت که انسان دارای ویژگی خاصی است که هیچ موجودی ندارد و آن انتخاب آگاهانه و اختیاری است که نه حیوانات این ویژگی را دارند و نه فرشتگان، تنها جن است که مثل انسان دارای این ویژگی است، و این حالت اختیاری که انسان می تواند با تفکر و تامل و انتخاب راه بهتر، به عالیترین مقام برسد از خصوصیات انسان است.

برای مشاهده ادامه متن به ادامه مطلب بروید

 

فرزاد بازدید : 59 یکشنبه 30 تیر 1392 نظرات (0)
گوشه ای از اخلاق عظیم پیامبر(ص)

اما بهتر است خرداد ماه امسال را ماه پیامبر نامید. درروزهای آغازینش رحلت رسول الله(ص)رخ می دهد و در آخرین روزهایش میلاد مبارک آن حضرت و هفته وحدت و روزهایی بس شیرین و به یادماندنی و تاریخ ساز.

پیامبر را نمی توان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهای ناقص توصیف و تعریف کرد.

او هرگز در این واژه ها نمی گنجد و فراتر از آن است. انسان کاملی که تمام افلاک و موجودات را خدا به خاطر او آفرید واگر او نبود، هیچ چیز نبود. «لولاک لما خلقت الافلاک » و الاانسانی که تا قاب قوسین او ادنی بالا رفت و به جایی رسید که جبرئیل آن ملک مقرب و واسطه وحی الهی به آنجا هرگز نرسد وبا صراحت به او عرض کرد: اگر یک مو بالاتر روم به نور تجلی بسوزد پرم. ولی رسول الله رفت و به جایی رفت که نه در خرد آیدو نه بر ورق نگاشته شود و نه حتی در وهم وخیال! اوست کسی که خدایش درباره اش فرمود: «و انک لعلی خلق عظیم » پس مابه جای اینکه حرفی بزنیم که نه آغازش و نه انجامش ما را به جایی می رساند چرا که جز آفریده اش و برادرش کسی او را نخواهد شناخت «یا علی ما عرف الله الا انا و انت و ما عرفنی الا الله وانت و ما عرفک الا الله و انا» پس روا است که لب فرو بندیم وسخن کمتر گوئیم.

بیائیم در این سخن ربانی که پیامبر را دارای منشی سترگ واخلاقی عظیم معرفی می کند بیاندیشیم و از زبان روایت نمی از این اقیانوس پرفیض برگیریم، شاید برخی عزیزان به کار بندند و ازرسول الله الگوی زندگی بگیرند که قرآن فرمود: «و لکم فی رسول الله اسوه حسنه » .

جمله هایی کوتاه در منش و روش زندگی حضرت بیان می شود که هم برکت است و پر مایه برکتی است و هم برنامه به زیستی وخداپسندانه:

1 آن قدر حضرت متواضع و فروتن بود که متن روایت او را«خاضع الطرف » می نامد یعنی به زمین نگاه می کرد و سر را کمتربالا می برد، این چنین با وقار و متین... با ادب و فروتن. چنان در برابر خالقش خاضع و خاشع بود که بیشتر سرفرود می آورد و کمترسر را بلند می کرد چه پیوسته خدا را حاضر و ناظر می دید و لحظه ای بلکه کمتر از لحظه ای هم از یاد و ذکر خدا غافل نبود.

2 یکی دیگر از نشانه های بارز تواضع و خوی نیکویش این بود که به هر که می رسید، پیشقدم در سلام کردن بر او بود، سلام که خودتحیت اسلامی است و پیامبر آن را به ما یاد داده، خود نیز بیش ازهمه و پیش از همه به آن عمل می کرد و قبل از آنکه دیگری بر اوسلام کند، او خود سلام می کرد. هرگز پیامبر ملاحظه نمی کرد که آن فرد بزرگ است یا کوچک، دانشمند است یا بی سواد، ثروتمند است یافقیر. آری حضرت آنقدر عظمت داشت که بر همه افراد بدون ملاحظه های ایسمی، شغلی، خطی، مسئولیتی، مالی و... سلام می کرد و او بااینکه بزرگترین از هر نظر بود بر کوچکترین انسانها از هرنظر سلام می کرد و بیشتربرای اینکه ما را به این سنت حسنه تشویق کند می فرمود: سلام را نود و نه حسنه است و جوابش یک حسنه.

3 پیامبر هرگز بدون جهت سخن نمی گفت، و اگر سخنی می گفت بیشترجنبه موعظه و پند داشت، یا مطلبی را می آموخت و یا...
برای مشاهده ادامه متن به ادامه مطلب بروید

تعداد صفحات : 10

درباره ما
با سلام
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    کلام خدا چطور است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 55
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 7
  • بازدید ماه : 19
  • بازدید سال : 800
  • بازدید کلی : 8,273
  • کدهای اختصاصی
    تماس با ما

    حدیث

    اوقات شرعی

    امکانات قرآنی ویژه

    ادعیه و مناجاتجديد
    ادعیه و مناجات
    ******************

    تلاوت قرآن کریم به همراه

    ترجمه فارسی و انگلیسی



    ********************

    متن قرآن کریم به تفکیک

     14 سوره و به همراه ترجمه


    ****************

    برای بررسی آمار لغات

    قرآن کریم کلیک نمایید